سفارش تبلیغ
صبا ویژن
زندگینامه شریف رضى - بگشا چشمان حقیقت بینت را
قالب های وبلاگ آمادهدایرکتوری وبلاگ های ایرانیانپارسی بلاگپرشین یاهو
از این آدمى شگفتى گیرید : با پیه مى‏نگرد و با گوشت سخن مى‏گوید : و با استخوان مى‏شنود ، و از شکافى دم بر مى‏آورد . [نهج البلاغه]
نویسنده : آشنا:: 85/1/16:: 3:8 عصر

نام او «محمد» و کنیه اش «ابوالحسن» و لقبش «رضى» یا «شریف رضى» است. البته او در میان فارسى زبانان به «سیّد رضى» شهرت دارد.

 

«سیّد رضى قدّس سرّه » در سال 359 هجرى قمرى در شهر بغداد، به دنیا آمد.

 

پدر او، «ابو احمد حسن بن موسى» است که به «طاهر اوحد ذوالمناقب» لقب یافته است. او سیّدى بزرگوار و مایه افتخار دودمان پیامبرصلّى الله علیه و آله و سلّم ، شخصیتى بلند مرتبه، مردى شریف و نجیب، با تدبیر و مورد احترام همگان بود. پدرِ «سیّد» همچنین مسئول نظارت بر شکایات مردم و سرپرستى حاجیان و زائران خانه خدا و رسیدگى به حال سادات دودمان ابوطالب بود.

 

مادر «سیّد رضى قدّس سرّه » نیز بانویى علوى و همنام جدّه اش حضرت فاطمه علیها السّلام بود. او زنى بزرگ و با فضیلت بود. گویند: شیخ مفیدقدّس سرّه ، سرآمد فقهاى شیعه و مرجع عالیقدر آن روزگار، کتاب «احکام النساء» (احکام بانوان) را به خاطر او نوشت.

 

نسب «سیّد رضى قدّس سرّه » با پنج واسطه به امام کاظم علیه السّلام مى رسد. اجداد «سیّد» تا امام کاظم علیه السّلام همگى از نیکان و خوبان و بزرگان سادات بودند.

 

او کودک خردسالى بیش نبود که به همراه برادرش سیّد مرتضى درس و تحصیل را آغاز کرد. ماجراى شروع تحصیل این دو برادر بسیار شنیدنى است. اگر خسته نمى شوى برایت تعریف مى کنم:

 

چند سالى بیشتر از عمر سیّد رضى و سیّد مرتضى نگذشته بود که مادرشان تصمیم گرفت آن دو را نزد عالم پرآوازه شهر، «شیخ مفید» ببرد تا فرزندانش از دانش او بهره گیرند و علوم اسلامى را از محضرش بیاموزند. براى همین دست پسران کوچک خود را گرفت و به طرف محل درس «شیخ مفید» به راه افتاد. «شیخ مفید» طبق معمول در مسجد «بُراثا» واقع در محله شیعه نشین بغداد، «کرخ» براى انبوه شاگردان خویش درس مى گفت و آنان را از خرمن دانش خود بهره مند مى ساخت. ناگهان بانوى با وقار و محترمى وارد مسجد شد. او که دست دو کودک خود را گرفته بود نزدیک شیخ آمد و پس از عرض سلام، گفت: «من همسر طاهر ذوالمناقب هستم و این دو کودک فرزندان من هستند. آنان را نزد شما آوردم تا علم دین را به آنها بیاموزید.» شیخ مفید با شنیدن سخن مادرِ آن کودکان، اشک از دیدگانش جارى شد و مدّتى گریست. سپس به احترام آن بانوى با وقار و فرزندان عزیزش از جاى برخاست و چنین گفت: «من شب گذشته حضرت فاطمه زهراعلیها السّلام ، دخت گرامى پیامبر خداصلّى الله علیه و آله و سلّم را در خواب دیدم در حالى که دست امام حسن علیه السّلام و امام حسین علیه السّلام را گرفته بود. حضرت آن دو را نزد من آورد و بعد از سلام چنین فرمود: «این دو پسران من هستند. به آنها دانش دین بیاموز.»

 

اینگونه بود که خواب «شیخ مفید» تعبیر شد و او با کمال رضایت و اشتیاق مسئولیت تعلیم و تربیت سیّد رضى و سیّد مرتضى را پذیرفت. همنامى مادرِ این دو کودک با حضرت فاطمه علیها السّلام و اینکه او از نسل حضرت فاطمه علیها السّلام بود بیش از پیش بر اهمیّت خواب شیخ مفید مى افزود.

 

سیّد رضى و سیّد مرتضى هیچگاه لطف و محبت شیخ مفید را در حق خویش فراموش نکردند. آن دو همواره استاد پر ارج خود را احترام مى نمودند و با آنکه در آینده از استادان دیگرى نیز بهره مند شدند اما شیخ مفید نزد آنان از احترام خاصّى برخوردار بود.

 

شهر بغداد در آن هنگام یکى از بزرگترین مراکز علم و دانش بود. هر دانشجو و شاگرد با استعدادى مى توانست با استفاده از امکانات علمى شهر، مراحل تحصیل و کمال را بى وقفه طى کند. سید رضیو برادرش نیز از فضاى علمى و دانشمندان شهر نهایت استفاده را مى بردند و علوم اسلامى را به سرعت در کلاس درس استادان بزرگ مى آموختند.

ادامه دارد...


موضوعات یادداشت



11109:کل بازدید
9:بازدید امروز
موضوعات وبلاگ
حضور و غیاب

یــــاهـو

لوگوی خودم
زندگینامه شریف رضى - بگشا چشمان حقیقت بینت را
جستجوی وبلاگ من
:جستجو

با سرعتی بی‏نظیر و باورنکردنی
متن یادداشت‏ها و پیام‏ها را بکاوید!

لینک دوستان

باران امید
غریبه کوفه
خاطرات

اشتراک
 
آوای آشنا
بایگانی
بهار 1385
زمستان 1384
طراح قالب
سفارش تبلیغ
صبا ویژن