شهر بغداد در آن هنگام یکى از بزرگترین مراکز علم و دانش بود. هر دانشجو و شاگرد با استعدادى مى توانست با استفاده از امکانات علمى شهر، مراحل تحصیل و کمال را بى وقفه طى کند. نویسنده «من» و برادرش نیز از فضاى علمى و دانشمندان شهر نهایت استفاده را مى بردند و علوم اسلامى را به سرعت در کلاس درس استادان بزرگ مى آموختند.
«شریف رضى» در کنار تحصیل علوم دینى، گهگاه اشعارى نیز مى سرود. با آنکه کمتر از ده سال سن داشت اما اشعار زیبا و دلنشینش همه را شگفت زده کرده بود. در نُه سالگى قصیده اى در مدح پدر عالیقدرش سرود. پدر «سیّد» به شکرانه استعداد بى نظیر فرزندش جایزه اى به او داد؛ اما «سیّد» نپذیرفت و گفت: «پدر جان! من این قصیده را به عشق داشتن پدرى چون تو سرودم نه براى گرفتن پاداش و جایزه». در همان سن و سال قصیده زیبایى نیز در سوگ یکى از استادان خود که چشم از جهان فرو بسته بود، سرود و با این کار از استاد خود قدردانى نمود.
سنش به سى سال نرسیده بود که آوازه شعرش در همه جا پیچید؛ آنچنانکه «صاحب بن عَبّاد» ـ از وزیران و سیاستمداران آن دوران ـ که اطلاعات گسترده اى در زمینه شعر و شاعرى داشت ـ شخصى را به بغداد فرستاد تا نسخه اى از اشعار «سیّد رضى» را براى او تهیه کند. در آن هنگام «سیّد» فقط بیست و شش سال داشت. او با آگاهى از کار «صاحب بن عباد» شعر زیبایى در ستایش قلم و صفات نیک «صاحب» سرود و تصمیم گرفت آن شعر را براى او بفرستد؛ اما از ترس آنکه مبادا کسى بپندارد «سیّد» در این کار چشم داشتى داشته، از فرستادن آن خوددارى نمود.
علاقه «سیّد رضى» به شعر و شاعرى وصف ناشدنى است. گاه با خواندن یک شعر زیبا آنچنان احساس شوق و شادى مى کرد که همه مشکلات را به فراموشى مى سپرد و در دنیاى خیالات شاعرانه خویش، غوطه ور مى گشت.
فقط شعر زیبا هم نبود که او را اینچنین به وَجد مى آورد. آیات قرآن کریم و سخنان گهربار پیامبر اسلام صلّى الله علیه و آله و سلّم و اهل بیت علیهم السّلام نیز تأثیر عجیبى بر دل او مى گذاشتند. وقتى در کنار چشمه سار نورانى قرآن و سخنان پیشوایان بزرگ دین مى نشست، حال خوشى پیدا مى کرد؛ آنچنانکه دیگر حاضر نبود به راحتى دست از مطالعه بردارد و به کار دیگرى بپردازد. به خاطر همین علاقه بود که در سى سالگى ـ با داشتن کارهاى فراوان دیگر ـ قرآن را حفظ کرد.
«سیّد» شش سال پس از نوشتن نهج البلاغه در سال 406 هجرى قمرى در چهل و هفت سالگى به رحمت ایزدى پیوست و دار فانى را وداع گفت. مردم بغداد با شکوه فراوان پیکر پاک این عالم وارسته را تشییع کرده و پس از نماز بر جنازه مطهرش، او را در خانه خودش در محله «کَرخ» به خاک سپردند.